پیشنهاد به کارجویان

این روزها در همه فضاها، اعم از مجازی و غیر مجازی، از بیکاری و سختی کار یافتن زیاد میشنویم. در هر خانواده ای دغدغه اشتغال مطرح است. گمان نکنید که این محدود به خانواده ای طبقه متوسط به پائین است، نمونه هایی دارم که در خانواده های مرفه هم دغدغه های اشتغال به طور جدی مطرح است.

از سوی دیگر سازمانهای زیادی را میشناسم که منتظر نیروی کار ماهر و به قول خودشان “کاری” هستند. هم اکنون بیش از هزار موقعیت شغلی خالی سراغ دارم، این عدد اغراق و زیاده گوئی نیست، واقعی است. اما علیرغم هزینه زیادی که سازمانها تحمل میکنند، باز هم نیروهای مناسب را پیدا نمیکنند. موفقیت در جذب، به حدود یک جذب موفق از هر ۱۵ رزومه رسیده است و این در حالیست که آن یکی هم معلوم نیست ماندگار باشد (اجازه بدهید که اینجا فعلاً از نقش مهم سازمانها در نگه داشت بگذرم).

راستی مشکل کجاست؟ این نوشته را به پیشنهادهایی برای کارجویان عزیزی که در هر هفته با چندین ده نفر از آنها برخورد دارم، اختصاص داده ام… شاید بپسندید..

گام اول: وضعیت خود را واقعی نگاه کنید.

وقتی شما کار ندارید، وضع روحی شما خوب نیست، این طبیعی است. حالا شما میتوانید به افکار منفی تان مجال بروز بدهید یا بخواهید (واقعاً بخواهید) که از این حالت خارج شوید. اول باید بپذیرید که این تصمیم شماست، نه فلان مدیر و فلان سازمان. پس با خودتان خلوت کنید، ۱۵ دقیقه فکر کنید، ببینید ادامه این وضع شرایط شما را بهتر خواهد کرد؟ به این فکر نکنید که اگر من پولدار بودم یا پارتی داشتم یا … فلان طور میشد. به این فکر کنید که چه کارهایی میتوانید انجام دهید. سرخوردگی و ناامیدی شانس شما را برای یافتن یک کار جدید به شدت کم میکند، به همین ترتیب اعتماد به نفس کاذب هم به شما کمکی نخواهد کرد.

مدرک تحصیلی شما فقط بخش کوچکی از شماست که البته احتمالاً با زحمت و هزینه زیاد به دست آورده اید، اما این تکه کاغذ شما نیستید. شما به بسیاری شاخصه های دیگر نیاز دارید که به شما در یافتن کار مناسب کمک خواهند کرد.

گام دوم: خود را صادقانه ارزیابی کنید.

به خودتان فکر کنید. برای ورود به هر سازمانی، شما به حداقلهایی نیاز دارید که حتماً پول و پارتی جزء آنها نیست. شما چه دارید؟ اگر در خودتان هیچ نکته مثبتی پیدا نمیکنید، نیاز دارید که بیشتر به خودتان فکر کنید. بسیاری از داشته های شما بالقوه هستند، یعنی استعدادهایی در شما (و در همه ما) هست که ممکن است مجال بروز و ظهور پیدا نکرده باشند. آن استعدادها را پیدا کنید و برای یک کار سخت، یعنی توسعه خودتان آماده شوید.

گام سوم: مسیرتان را طراحی کنید

وقتی استعدادهای خود را کشف کردید، نوبت آن است که از استعدادهایی که همین الان آماده استفاده و عرضه هستند استفاده کنید و استعدادهایی که هنوز در حد جرقه هستند را بارور و شکوفا کنید. شاید شما خوب درس نخوانده باشید، شاید کار با رایانه را خوب و به موقع فرانگرفته باشید. اکنون زمان پرداخت هزینه عدم پرداختن به موقع به تمام اینهاست. ببینید که چه مسیرهایی پیش روی شماست. حالا باید مهارتهای اصلی را بشناسید.

گام چهارم : مهارتهای اصلی شما در چه سطحی است؟

هر کاری بخواهید بکنید، دفتری، اجرائی، ویزیتوری یا هر کار دیگر، به یک دسته از مهارتها نیاز خواهید داشت. از جمله این مهارتها، درست لباس پوشیدن، درست حرف زدن، وقت شناس بودن، مودب بودن، در پی میانبر نبودن و چیزهایی شبیه اینهاست. بله این مهارتها خیلی کلیدی هستند. مثلاً وقتی برای مصاحبه به شرکت رجوع میکنید، باید لباسی متناسب به تن داشته باشید، باید مودب باشید، باید سر وقت بروید، شاید کمی زودتر از زمامن مصاحبه، باید حرف طرف مقابل را قطع نکنید و … و البته یادتان باشد که عضویت در چندین شبکه اجتماعی و بیدار ماندن هر شب تا پاسی از شب و لایک کردن تمام مطالب این شبکه ها و صب خواب آلود بودن، اصلاً شیوه زندگی کار محور نیست. باید خلاصه شیوه زندگی تان را تغییر دهید. میبینید که این مقدمات هزینه ای نمیخواهد، همت میخواهد.

اگر بخواهید کار به اصطلاح دفتری بکنید، باید یک دسته از مهارتها را در سطح قابل قبول داشته باشید. مثلاً باید کار با نرم افزارهای اداری (آفیس) را بدانید میتوانید کلاس بروید، میتوانید آموزش مجازی را انتخاب کنید و یا میتوانید کتاب بخوانید و تمرین کنید. اما باید برای اینها وقت اختصاص دهید. وقت و همت مهمترین کار است.

ممکن است بخواهید کار اجرائی بکنید، کارهای فنی، یا اجرائی در حوزه های دیگر، مثلاً ویزیتوری. برای این کارها مهارتهای دیگری نیاز دارید. باید فعال باشید، باید دلسوز باشید، باید هدف داشته باشید، باید فکر کنید که محصول این کار مال خود خود شماست. حتی اگر کارفرمائی خدای ناکرده بی انصاف داشتید، خیلی در پی این نباشید که اجازه ندهید که ذره ای کار اضافه از شما بکشد. وقتی شما اثبات کردید که موثر هستید، رشد انفجاری شما رخ خواهد داد. در مورد محصول تحقیق کنید، ایده داشته باشید، اید هایتان را بنویسید و ارائه کنید، با افراد ارتباط محترامنه برقرار کنید. میبینید، اینجا هم توجه به شیوه رفتاری شما خیلی نقش دارد، برای اینکه بخواهید موثر باشید، فقط کافیست افکار منفی و مخرب را از خود دور کنید.

در این مرحله شاید بخواهید این نوشته را و چند نوشته مربوط به آن را بخوانید.

برای ارائه داشته هایتان به سازمان، باید یک رزومه خوب داشته باشید. رزومه تان را سر و سامان بدهید، برای این کار ابزارها و منابع خوبی هست. از آنها استفاده کنید. یکی از این منابع سایت خوب گزاره هاست که علی نعمتی شهاب مطالب جالب آن را مینویسد. مجموعه مطالب این سایت در مورد رزمه را میتوانید اینجا ببینید و حتماً ببینید و بخوانید و عمل کنید.

گام پنجم: برنامه توسعه فردی داشته باشید

حالا کم و بیش باید دریافته باشید که چه باید باشید. شما یک شبه تغییر نخواهید کرد. عجله نکنید، یک برنامه سه ماهه تنظیم کنید که چگونه میخواهید به آنجا برسید؟ واقع بین باشید، این تغییر زمان نیاز دارد و آفت آن ناامیدی است. سخت بکوشید و روی یک کاغذ ساده دورنمایی که قرار است در بازه های ۳ و ۶و ۱۲ ماهه به آن برسدی را بنویسید و درست جلوی چشمتان بگذارید. در پس زمینه صفحه اول موبایلتان، یا هر جایی که دائم آن را ببینید، قرارش دهید. این آینده ای است که به سویش میروید.

گام ششم: سازمانها را درک کنید.

یکی از مشکلات کارجویان که مانع موفقیت آنها میشود، حساب و کتابهای غلط است. شما باید سازمانی که میخواهد شما را استخدام کند، درک کنید. از چشم آنها به خودتان نگاه کنید. من چرا باید شما را استخدام کنم؟ و چرا نباید شما را استخدام کنم؟

سازمان به شما نیاز دارد که در راه رسیدن به هدفش کمک کنید و همراهش باشید. اگر چنین حسی را پیدا کند، بسیار بعید است که شما را از دست بدهد. این را باید باور کنید. اما اگر شما بهترین نیروی روی زمین هم باشید اما نخواهید توانتان را به سازمان بیاورید، حتی با حقوق یک ریال در ماه هم به درد سازمان نخواهید خورد و دلیل خوبی به سازمان میدهید که شما را استخدام نکند. شاید بد نباشد که این نوشته و کامنتهای آن را بخوانید.

هزینه سازمان برای همکاری با شما فقط حقوقی نیست که به شما پرداخت میکند، بابت همکاری با شما باید بیمه بپردازد، باید بر شما نظارت کند، باید شما را آموزش دهد، و … و اگر شما در زمانی کمتر از ۶ ماه سازمان را ترک کنید، همه هزینه های که به شما پرداخت شده، بر باد میرود. پس سعی کنید اثرگذاری خود را با نشان دادن ماندگاری تان، جذاب تر کنید. حتی اگر لازم شد، چند ماهی رایگان کار کنید و در آن زمان،خوب یاد بگیرید. این یادگیری سرمایه ای است که چندین برابر حق الزحمه شما ارزش دارد. نگوئید که کار من یادگیری ندارد، این هم بستگی به نگاه شما دارد. باید خوب و درست نگاه کنید و باور کنید که هر کاری (همه کارها) حداکثر ۵% بخش جذاب و ۹۵% کار روتین و کسل کننده دارد، اما رسیدن به آن ۵% مستلزم عبور موفق از آن ۹۵% است.

هر بار که به فکر افتادید که سهم شما در منافع سازمان چیست، یا چرا باید شما کار کنید و دیگران بهره اش را ببرند، یک نفس عمیق بکشید و تصمیمهایتان را مرور کنید، سازمان به شما (وقتی توانمند و موثر باشید) نیاز دارد و شما به سازمان نیاز دارید. وقتی میتوانید به پله های بالاتر فکر کنید که در این پله خیلی (تاکید میکنم، خیلی) موفق و موثر باشید، حتی اگر سود کوتاه مدت این موثر بودن متعلق به کسی دیگر باشد.

گام هفتم: پیشنهادی رد نشدنی داشته باشید.

وقتی برای استخدام مراجعه میکنید، یک پیشنهاد واقعی، حساب شده و غیر قابل رد کردن داشته باشید. یادتان باشد که سازمان هم شما را نمیشناسد، برایش سرمایه گذاری روی شما، ریسک دارد، و راحت ترین کار در این مرحله شاید این باشد که به شما نه بگوید. شما هم در حال رقابت با گزینه های دیگری که سازمان دارد، هستید. پس شانس نه گفتن را از سازمان بگیرید.

گاهی شاید لازم باشد که پیشنهاد کنید که ۱۰-۱۵ روز مجانی کار کنید تا خودتان را نشان دهید، همه این پیشنهاد را نمیکنند، پس شانس شما بیشتر میشود، به این پیشنهاد رد نشدنی فکر کنید و طرحی نوآورانه داشته باشید. اغراق نکنید، توکل به خدا حتما و بدون تردید خوب است اما واگذار کردن همه دستاوردها به منابعی غیر از خودتان، خوب نیست، نشان دهید که توکل دارید اما به تلاش خود هم اعتماد دارید. نگوئید که فلان نرم افزار را کامل بلدم، مگر آنکه بلد باشید، میتوانید وعده دهید که در مدت کوتاهی یاد میگیرید، به شرط آنکه اقلاً یک نرم افزار را خوب بلد باشید. اگر هیچ نرم افزاری را بلد نباشید، سازمان از کجا مطمئن باشد که میتوانید اولی را در مدت کوتاهی یاد بگیرید؟

صداقت بوئی دارد، صادق باشید، خودتان باشید، خوب بودن و صادق بودن نشانه های اولیه ای از قابل اتکا بودن هستند. سازمان میخواهد که بتواند به شما تکیه کند.

کتاب بخوانید و از کتابهایی که خوانده اید، صحبت کنید. از برنامه هایتان صحبت کنید، از اینکه میتوانید در سازمان ماندگار باشید، از اینکه آماده هستید خود را تطبیق دهید و برای رسیدن به هدف تلاش کنید.

از نقاط ضعفتان بگوئید و از برنامه هایی که برای رفع آنها دارید حرف بزنید.

ادب، متانت و شنونده بودن را فراموش نکنید. آراستگی (نه لزوماً شیک بودن) و تناسب پوشش را رعایت کنید. لباستان تنگ یا مناسب مهمانی رفتن نباشد، رسمی، تمیز و مرتب باشد.

شک نکنید که در اولین برخورد موفق نخواهید شد، از هر ملاقات درس بگیرید و درسها را بنویسید و شبها مرور کنید و برنامه توسعه خودتان را به روز کنید. هر ملاقات باید از ملاقات بعدی بهتر باشد.

ایمان و امیدتان را از دست ندهید و تلاش کنید. هیچ تلاشی بی پاسخ نخواهد ماند.

گام آخر:حالا به چه فکر میکنید؟

اگر با خواندن این نوتشه طولانی به این فکر میکنید که اینها همه اش بیخود است، باید پارتی داشته باشی، پیشنهاد میکنم که همه این کارها را فراموش کنید و دنبال پول یا پارتی باشید، اما ثبت کنید که این جستجو چقدر طول کشید و چه نتیجه ای داشت؟ چند نفر مانع شدند که شما استخدام شوید، مقصرها را لیست کنید و خوب به آن لیست نگاه کنید. با نوشتن این لیست، شما اعتراف کرده اید که فرمان زندگی شما در دست شما نیست، در دستان این آدمهاست. ببینید چطور میتوانید فرمان زندگی تان را دوباره در دست بگیرید.

آخر سر هم یادتان باشد که شما میتوانید یک کارآفرین باشید، به شرط آنکه توان و شاخصه های مناسب آن را داشته باشید یا در خودتان توسعه دهید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *